کد مطلب:149455 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

یادداشت ماهیت قیام حسینی
1. بحث در این است كه حادثه ی عاشورا چه نوع حادثه ای است و از چه مقوله است؟ آیا از نظر اجتماعی یك انفجار بدون هدف بود مانند بسیاری از انفجارها كه در اثر فشار ظلم و تشدید سختگیریها رخ می دهد و احیانا به وضع موجود كمك می كند، و یا یك تصمیم آگاهانه و هوشیارانه نسبت به اوضاع و احوال موجود و نسبت به آثار و نتایج این حركت بود؟ و در صورت دوم آیا یك قیام و نهضت و انقلاب مقدس بود یا یك دفاع شرافتمندانه ی مقدس؟ یعنی آیا هجوم بود یا دفاع؟ آیا كاری بود كه از طرف امام شروع شد و حكومت وقت می خواست آن را سركوب كند، و یا او از طرف حكومت وقت مورد تجاوز قرار گرفت و او به جای سكوت و تسلیم، شرافتمندانه از خود دفاع كرد؟ به عبارت دیگر آیا چیزی از سنخ تقوا در جامعه بود و مظهر یك تقوای بزرگ در حد دادن جان بود، یا مظهر یك احسان و عصیان و قیام مقدس؟ آیا از نوع حفظ و اثبات خود بود یا از نوع نفی و انكار جبهه ی مخالف [1] ؟.


بنابر فرض اول ناچار اهدافی داشت اجتماعی و اصولی، و بنابر فرض دوم هدفش جز حفظ شرف و حیثیت انسانی خود نبود؛ و بنابر اینكه از نوع انقلاب و قیام ابتدایی بود آیا مبنای این انقلاب صرفا دعوت مردم كوفه بود كه اگر مردم كوفه دعوت نمی كردند قیام نمی كرد (و قهرا پس از اطلاع از عقب نشینی مردم كوفه در صدد كنار آمدن و سكوت بود) یا مبنای دیگری جز دعوت مردم كوفه داشت و فرضا مردم كوفه دعوت نمی كردند او در صدد اعتراض و مخالفت بود هر چند به قیمت جانش تمام شود؟

در جریان حادثه ی كربلا عوامل گوناگونی دخالت داشته است [2] یعنی انگیزه های متعددی برای امام در كار بوده است كه همین جهت از طرفی توضیح و تشریح ماهیت این قیام را دشوار می سازد زیرا آنچه از امام ظاهر شده گاهی مربوط به یك عامل


خاص بوده و گاهی به عامل دیگر، و سبب شده كه اظهارنظر كنندگان، گیج و گنگ بشوند و ضد و نقیض اظهارنظر كنند؛ و از طرف دیگر به این قیام جنبه های مختلف می دهد و در حقیقت از هر جنبه ای ماهیت خاصی دارد. (در امور اجتماعی و مركب، مانعی نیست كه یك چیز دارای چند ماهیت باشد همچنانكه مخصوصا در درسهای «فلسفه ی تاریخ» ثابت كرده ایم.)

عواملی كه در كار بوده و ممكن است در این امر دخالت داشته باشد و یا دخالت داشته است:

الف. اینكه امام یگانه شخصیت لایق و منصوص و وارث خلافت و دارای مقام معنوی امامت بود. در این جهت فرقی میان امام و پدرش و برادرش نبود، همچنانكه فرقی میان حكومت یزید و معاویه و خلفای سه گانه نبود.

این جهت به تنهایی وظیفه ای ایجاب نمی كند. اگر مردم اصلحیت را تشخیص دادند و بیعت كردند و در حقیقت با بیعت صلاحیت خود را و آمادگی خود را برای قبول زمامداری این امام اعلام كردند او هم قبول می كند. اما مادامی كه مردم آمادگی ندارند از طرفی، و از طرف دیگر اوضاع و احوال بر طبق مصالح مسلمین می گردد، به حكم این دو عامل، وظیفه ی امام مخالفت نیست بلكه همكاری و همگامی است همچنانكه امیر علیه السلام چنین كرد، در مشورتهای سیاسی و قضائی شركت می كرد و به نماز جماعت حاضر می شد. خودش فرمود: «لقد علمتم انی احق الناس بها من غیری؛ و و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یكن فیها جور الا علی خاصة» [3] .

در قضیه ی كربلا این عامل به تنهایی دخالت نداشته است. این عامل را به ضمیمه ی عامل سوم كه دعوت اهل كوفه است باید در نظر بگیریم چون عامل دعوت مردم، برای به دست گرفتن حكومت بود نه چیز دیگر. پس این عامل، عامل جداگانه نیست و باید در ضمن آن عامل ذكر شود.

ب. از امام بیعت می خواستند و در این كار رخصتی نبود. یزید نوشت.«خذ الحسین بالبیعة اخذا شدیدا لیس فیه رخصة». بیعت، امضا و قبول و تأیید بود [4] .


ج. مردم كوفه پس از امتناع امام از بیعت او را دعوت كردند و آمادگی خود را برای كمك او و به دست گرفتن خلافت و زعامت اعلام كردند، نامه های پی در پی آمد، قاصد امام هم آمادگی مردم را تأیید كرد.

د. اصلی است در اسلام به نام «امر به معروف و نهی از منكر». مخصوصا در موردی كه كار از حدود مسائل جزئی تجاوز كند، تحلیل حرام و تحریم حلال بشود، بدعت پیدا شود، حقوق عمومی پایمال شود، ظلم زیاد بشود. امام مكرر به این اصل استناد كرده است. در یك جا فرمود: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنكر [5] و اسیر بسیرة جدی و ابی». جای دیگر فرمود: «سمعت جدی رسول الله: من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله...» در جای دیگر فرمود: «الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا، انی لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما».


[1] بلكه مي توان گفت سه نوع ماهيت مي توان فرض كرد: ماهيت تقوايي، ماهيت هجومي و قيامي، و ماهيت پاسخگويي، به يك نداي مقدس، كه ماهيت تعاوني دارد. امام از نظر عامل بيعت، عكس العمل كار بود آنهم عكس العمل منفي؛ از نظر عامل دعوت، عكس العمل كار بود اما عكس العمل مثبت؛ و از نظر عامل امر به معروف، آغازگر بود و مهاجم.

[2] همان طوري كه در سخنرانيهايي كه در دانشكده ي ادبيات تهران و دانشگاه اهواز در محرم 1392 تحت عنوان «تحليلي از قيام عاشورا» گفتيم، حوادث اجتماعي مانند حوادث طبيعي و مادي، شناخت آنها نيازمند به نوعي تجزيه و تحليل به عناصر اوليه است كه سازنده ي آن حادثه است. چيزي كه هست پديده هاي مادي در يك لابراتوار قابل تجزيه و بار ديگر تركيب است ولي پديده هاي تاريخي را صرفا با قدرت منطق و در لابراتوار منطق مي توان تجزيه و تحليل كرد. تحليل حادثه اي مانند قيام عاشورا به اين است كه سه نوع عنصر در آن شناخته شود: اول انگيزه ها يعني عواملي كه در محيط رخ داد كه بالقوه مي توانست منشأ يك حركت يا نهضت شود و يا احيانا موجي ايجاد بكند. از لحاظ اين عنصر بايد عوامل محيط را از جنبه ي اخلاقي، سياسي، اقتصادي و غيره و جريانات خاص انساني آن محيط را به دست آورد. عنصر دوم، عكس العملي كه قهرمان نهضت يعني امام حسين عليه السلام در حادثه ي عاشورا در برابر هر يك از عوامل فوق نشان داد كه البته اين جهت بستگي زيادي دارد به شخصيت امام، و با عوض شدن و جانشين شدن شخصيت ديگر، يعني اگر شخص ديگر به جاي امام مي بود اي بسا كه عكس العمل ديگري ابراز مي داشت. در اين مرحله است كه ما هدفهاي امام را كه با شخصيت معنوي او بستگي دارد، در اين حادثه بايد بررسي كنيم. عنصر سوم، روش و متد امام است در اين عكس العمل، كه خود عكس العمل ماهيتش اين است كه كه امام اهداف مشخصش در برابر آن حادثه چه بوده است. پس معني روش امام اين است كه مثلا روش امام در امتناع از بيعت چه بوده و تا چه حد مي خواسته مقاومت كند و در چه حد احيانا تسليم مي شد و يا اصلا تسليم نمي شد آنچنانكه از سخنان خود امام برمي آيد؛ و روشش از نظر اجابت دعوت مردم كوفه و به دست گرفتن حكومت چه بود و در چه حد بود و آيا مانند امتناع از بيعت تا آخرين قطره ي خون حاضر بود فدا كند يا پس از بهم خوردن وضع كوفه حاضر بود از اين هدف دست بردارد، كه البته شق دوم صحيح است؛ و روشش از نظر عامل سوم حتي از عامل اول هم شديدتر بود، بالاتر از كشته شدن بود، در حد توسعه ي انقلاب و دامنه ي خونريزي بود. در اينجا منطقش منطق شهيد بود، منطق يك نفر انقلابي بود. منطقش در امتناع از بيعت، منطق يك انسان با شرف بود و نه بيشتر، و منطقش در مقابل عمل دعوت، منطق يك سياستمدار ورزيده و صالح بود، و منطقش در مقابل عامل سوم منطق شهيد بود.

[3] نهج البلاغه، خطبه 72 [حقا شما مي دانيد كه من از همه ي مردم به خلافت شايسته ترم. به خدا سوگند تا زماني كه امور مسلمين به سلامت باشد و جز به شخص من ستم نشود راه مسالمت مي پويم.].

[4] بيعتي كه امام حسين را بدان مكلف مي كردند تصويب ولايتعهد بود، با بيعت علي عليه السلام و ائمه ي ديگر كه تسليم اكثريت خاطي بود فرق داشت.

[5] بعدها منكراتي كه موجب نهي از منكر و قيام شد شرح داده خواهد شد، ولي جمله ي «و اسير بسيرة جدي و ابي» با توجه به آنچه در آن ايام به نام «سيره ي شيخين» مطرح بوده كه علي و خاندانش آنرا قبول نداشته اند، عطف به انحرافاتي هم كه از زمان شيخين شروع شده هست؛ از قبيل تقسيم [بيت المال] به غير سويه، و از قبيل تحقير نماز به عنوان خير العمل، و از قبيل مطلق اجتهادهاي (به اصطلاح) روشنفكرانه ي عمر، دو جريان انحرافي وجود يافت يكي عمري و ديگري عبدالله عمري. انحراف عمري. اقبال به جهاد منهاي عبادت يعني سنگين كردن كفه ي برونگرايي و عملي عيني و سبك كردن كفه ي معنوي بود. انحراف عبدالله عمري، برعكس، سنگين كردن كفه ي عبادت و تحقير كارهاي سخت دنيايي و جهادي بود كه در نتيجه نه جهاد، جهاد بود و نه نماز، نماز. امام حسين در شب عاشورا: «لهم دوي كدوي النحل». و در روز عاشورا: «ذكرت الصلاة جعلك الله من المصلين».